مرد جوان جان داد تا جان ببخشد

 

به گزارش شفاآنلاین:این جوان 24ساله که علیرضا سلامتی نام داشت و ساکن گرگان بود، چند روز قبل هنگامی که سوار موتورسیکلت بود، دچار حادثه شد. آن روز او در خیابان در حال حرکت بود که ناگهان خودرویی که در جلویش حرکت می‌کرد، توقف کرد و او نتوانست موتورسیکلت را کنترل کند و به‌خودروی جلویی برخورد کرد. بر اثر این حادثه علیرضا که کلاه کاسکت به سر نداشت با جدول کنار خیابان برخورد کرد و به‌شدت مصدوم شد.

دقایقی از این حادثه می‌گذشت که او به بیمارستان منتقل شد و تحت درمان قرار گرفت. علیرضا هوشیار بود. با وجود این، 4روز در بخش مراقبت‌های ویژه بستری شد و روز پنجم با بهبود وضعیتش به بخش عمومی منتقل شد. هرچند کادر پزشکی تصور می‌کردند که خطر رفع شده، اما وضعیت علیرضا به‌طور ناگهانی تغییر کرد و دوباره وخیم شد. در این شرایط او بار دیگر به بخش مراقبت‌های ویژه منتقل شد و درحالی‌که سطح هوشیاری‌اش به‌تدریج پایین می‌آمد کادر پزشکی همه تلاش‌شان برای نجات او را به‌کار گرفتند اما سرانجام بعد از گذشت 5روز روی تخت بیمارستان دچار مرگ مغزی شد.

علیرضا متاهل و پدرِ پسری یکساله به نام شجاع بود. اعلام خبر مرگ مغزی او به خانواده‌اش سخت‌ترین کار برای دوستانش بود. میلاد شریفیان، دوست صمیمی علیرضا، نخستین کسی است که در محل وقوع حادثه حاضر شد و بعد از آن نیز تا آخر کنارش بود. او در این‌باره می‌گوید: از روز اولی که علیرضا به بیمارستان منتقل شد، مادرش به بیمارستان نیامد. او می‌گفت نمی‌خواهد پسرش را در آن وضعیت روی تخت بیمارستان ببیند و دوست دارد وقتی که او خوب شد به دیدنش برود. وقتی پزشکان گفتند که او دچار مرگ مغزی شده نمی‌دانستم که باید چطور این خبر را به خانواده او بدهم.

او ادامه می‌دهد: آن شب ابتدا به خانه پدر همسر علیرضا رفتم و خبر را به آنها و همسرش دادم. آن شب نمی‌توانستم به پسر یکساله علیرضا که تازه یاد گرفته بود پدرش را صدا کند، نگاه کنم. به آنها گفتم که در بیمارستان گفته‌اند اگر راضی شوید می‌شود اعضای بدن علیرضا را به بیماران نیازمند اهدا کرد. آنها هم موافقت کردند و بعد به خانه پدری علیرضا رفتیم. آن شب وقتی پدر و مادرش ماجرا را فهمیدند، آنجا غوغایی شد. علیرضا تنها پسر خانواده بود و از دست دادنش برای آنها خیلی سخت بود. با این حال وقتی با آنها درباره شرایط علیرضا و بیمارانی که در صف دریافت اعضای پیوندی منتظر هستند صحبت کردیم، به اهدای اعضای بدن پسرشان راضی شدند. به این ترتیب پیکر بهترین دوستم از گرگان به بیمارستان سینای تهران منتقل شد.